ماجرای شب ضربت
ام کلثوم دختر امیر المومنین می گوید: شب نوزدهم حضرت مهمان من بود. بعد از صرف آن افطارى ساده و مختصر به نماز ایستادوَ لَمْ یزَلْ رَاکعاً وَ سَاجِداً وَ مُبْتَهِلًا وَ مُتَضَرِّعاً إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَه.سپس قرآن تلاوت کرد آنگاه لباسش را به صورتش انداخته تا کمى استراحت کند. مجددا از خواب بلند شده به نماز ایستاد. فرزندان و خانوادهاش در خانه جمع شده بودند.
حضرت فرمود: خواب خوبى دیدم، بیائید برایتان تعریف کنم. خواب دیدم رسول الله(ص)راوَ هُوَ یقُولُ لِی یا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّک قَادِمٌ إِلَینَا عَنْ قَرِیبٍ یجِیءُ إِلَیک أَشْقَاهَا فَیخْضِبُ شَیبَتَک مِنْ دَمِ رَأْسِک وَ أَنَا وَ اللَّهِ مُشْتَاقٌ إِلَیک وَ إِنَّک عِنْدَنَا فِی الْعَشْرِ الآْخِرِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ. صداى افراد خانه به گریه بلند شد، حضرت قسم داد که ساکت باشند و مقدارى با آنان سخن گفت:ثم یعود الى مصلاةو پیوسته می گفت:اللَّهُمَّ بَارِک لِی فِی الْمَوْتِ وَ یکثِرُ مِنْ قَوْلِ إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیهِ راجِعُونَ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ وَ یصَلِّی عَلَى النَّبِی وَ آلِهِ وَ یسْتَغْفِرُ اللَّهَ کثِیراً.
آنگاه به من فرمود: دخترم نزدیک اذان مرا خبر کن.
ام کلثوم می گوید: در انتظار وقت نماز بودم. وقت که رسید مولا را صدا زدم وضو گرفت، لباس پوشید و از منزل خارج شده و وارد مسجد شدند، پس از خواندن نماز سحر گاه نوزدهم ماه رمضان فرا رسید مولاى متقیان امیر مومنان وارد مسجد شد. خوابها را صدا زد و می فرمود:الصَّلَاةَ یرْحَمُک اللَّهُ الصَّلَاةَ قُمْ إِلَى الصَّلَاةِ الْمَکتُوبَةِ عَلَیک[بحار الانوار، ج42، ص280.]و این آیه را تلاوت میکرد:إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکر[عنکبوت45]آنگاه در محراب به نماز ایستاد. نماز نافله را طولانى خواند و آنگاه به بام مسجد رفته و با صداى بلند اذان گفت.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن نیمه شب آب حیاتم دادند
چه مبارک سحرى بود و چه فرخنده شبى
آن شب قدر که این تازه براتم دادند.
اشاره: قرآن کریم یک کتاب هدایت و تربیت بوده و برای نیل به اهداف تربیتی خویش از روشها و شیوههاى مختلف در جهت تربیت و تهذیب انسانها بهره برده است. یکى از این روشها که در تربیت وشکل دهی شخصیت افراد بسیار مؤثر میباشد استفاده از شیوه "تربیت الگویی" و ارائه نمونه عملی و عینی برای فرد متربی است. با ارائه الگوی مناسب وسرمشق زنده میتوان در افکار و اندیشههای فراگیران نفوذ کرده و رفتار آنان را مطابق الگوتغییرداد. کتاب آسمانی قرآن نیز از شیوهی الگونمایی برای هدایت انسانها استفاده نموده و بعد از دستور به فضایل و کمالات؛ الگوها و سرمشقهایى در همه زمینهها براى مؤمنان معرفى نموده است. خداوند در این کتاب افرادی را به آنان معرفی کرده تا ایشان را قدوه و اسوهی خویش قرار دهند؛ افرادی که دستورات قرآن را مو به مو اجرا نموده و تمام خطوط زندگى خویش را با آن هماهنگ ساختهاند:"لَقَدْ کانَ لَکمْ فی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ"[1]. از سوی دیگر قرآن مجید در موارد متعدد امر به تفکر و تدبر در آیات الهی نیز نموده و اشارتاّ از پیروی دیگران نهی نموده است. باتوجه به آنچه گفته شد به نظر میرسد استفاده از این شیوه در قرآن مواجه با اشکال باشد که این اشکال و پاسخ مربوطه را در زیر ملاحظه میکنید؛
سوال اول: شیوهی الگوگیری یک نوع تقلید است وقرآن خودش امر به تفکر نموده ودربرخی آیات ازتقلید نکوهش نموده است، چگونه با شیوه تربیت الگوی سازگاراست؟
پاسخ: اگر الگوگیری را نوعی از تقلید بدانیم، باید گفت در اسلام تقلید یا الگوگیری همیشه مطلوب نبوده بلکه تنها در مسائل فرعى و غیر زیربنایى صحیح است و ازسویی تقلید خود دارای انواعی است: 1- تقلید جاهل از عالم 2- جاهل از جاهل 3- عالم از جاهل 4- عالم از عالم؛ که به جزقسم اول همگى باطل هستند. بنابراین نباید همه را یک کاسه نموده و با یک چوب برانیم واگر قرآن امر به تفکر وتدبر نموده و یا از تقلید انتقاد میکند، انتقادش از تقلید کورکورانه(تقلید جاهل از جاهل)وتقلیدهای بدون تعقّل (قسم سوم وچهارم) است که تمام انبیا (علیهم السّلام) به نوعی گرفتار آن بودهاند. آیات زیر درهمین ارتباط میباشد که به برخی از بهانهجوییها وخرافهگوئیهای مشرکان و بت پرستان در مقابل دعوت انبیاء الهی اشاره نموده و حکایت ازتقلیدهای جاهلانه وکورکورانهی آنها دارد : " بَلْ قالُوا إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ[2] "؛ آیات دیگر: "وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَینا عَلَیهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباوهُمْ لا یعْقِلُونَ شَیئاً وَ لا یهْتَدُونَ"[3]؛ " إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلا"[4] .
روشن است این آیات به طورمطلق از تقلید یا الگوگیری نهی نمیکند، اگر خداوند دراین آیات از استدلال و منطق باطل کافران انتقاد نموده برای این است که این کارشان یک نوع تقلید کورکورانه وبدون دلیل است؛ چون معنا ندارد که انسان به بهانهی پیروی از جهالت نیاکان و گذشتگان، درمقابل سنگ وگلِ که خود ساخته است تعظیم کند. اما تقلید والگوگیری به معنای مراجعهی جاهل به عالم؛ همانگونه که در مراجعه بیمار به طبیب، و افراد غیر متخصص به صاحبان تخصص دیده مىشود، از دیدگاه قرآن نه تنها اشکالی نداشته بلکه بدان امر هم شده است چنانچه درآیات زیر مشاهده می شود: "أَ فَمَنْ یهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یتَّبَعَ أَمَّنْ لا یهِدِّی إِلاّ أَنْ یهْدى فَما لَکمْ کیفَ تَحْکمُون"[5]؛ آیههای دیگر:"فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکرِ إِنْ کنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ "[6]؛ " أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ"[7] ؛ "الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ"[8].
لیست کل یادداشت های این وبلاگ